عروسی مان خوب برگزار شد . . . حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست ، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است ، خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم . . . با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او . . . چشم هایمان میخندد . . .